مساله ی زایش و صدور بین مَبدا بودن یا مُبدئ بودن خداوند


چکیده:

در این مقاله بعد از ذکر پیشینه بحث مبدا، مصدر ، مبدئ، مبدع و منشئ بودن خداوند تلاش کردیم با تحلیل مفهومی و لغوی و با استناد به قران و روایات و نظرات اهل تحقیق تصور و معنایی روشن از این مفاهیم ارائه دهیم تا بتوانیم تلازم و نزدیکی این اوصاف به ویژه زایش و ولادت با صدور و مبدا بودن را نشان دهیم سپس روشن کنیم عدم دقت در این معانی چگونه می تواند ما را از شناخت درست و صحیح خداوند که اساس دینداری و رسالت پیامبران ، عرفا، فلاسفه و متکلمین بوده است، منحرف و دور کند و بالعکس تصور و تحلیل درست این مفاهیم و دقت در روایات اهل بیت چگونه می تواند ما را در شناخت درست خداوند یاری دهد.

کلمات کلیدی: تولد، مَبدا، مصدر، مبدئ، مبدع، مُنشئ

مقدمه :

انسان زمانی می تواند به حقیقت دست یابد که به دور از تعصب و تقلید و در یک فضای آزاد فکری اندیشه ها را نظاره کند و بعد از دقت ، در مورد آنها قضاوت و داوری کند. اما آنکس که حقیقت را در بزرگی شخصیت ها بداند نمی تواند و نخواهد توانست به حقیقت راه پیدا کند بلکه بدتر، حتی مراد و مقصود آن شخصیت بزرگ را نخواهد فهمید چون بیشتر از آنکه به محتوای نقل شده از آن شخصیت دقت کند به خود شخصیت نظر خواهد کرد. لذا خواننده ی پژوهشگر عزیز را دعوت می کنم که بدون نظر به شخصیت نگارنده ی این متن به گفته ها و محتوای متن دقت کند و ملاک قضاوت را درستی یا نادرستی متن قرار دهد حتی اگر گاها محتوای متن با نظر شخصیتی بزرگ چون ابن سینا که از بزرگترین فلاسفه مشرق زمین است و دیگران مخالف باشد و و گفته ی امام علی علیه السلام را فراموش نکنند که فرمودند: حق به بزرگی و اندازه ی اشخاص شناخته نمی شود تو حق را بشناس اهلش را خواهی شناخت.

نوشته ای که خواننده ی عزیز آن را خواهد خواهد خواند محصول جرقه ای است که از تامل در مقطعی کوچک از دعای جوشن کبیر[1] در ذهن نگارنده ایجاد شده است که بعد از ایجاد آن جرقه تصمیم به نوشتن این نوشته کرده است هر چند مبادئ و محتوا از قبل در ذهن نگارنده بوده است اما این مقطع از دعا عمیق جوشن کبیر انگیزه ی لازم برای نوشتن آن را فراهم کرد که امیدوارم با دقتی که خواننده دارد ، مفید واقع شود و به عنوان قدمی کوچک در راه تصحیح خداشناسی که مهمترین مساله ی معرفت و شناخت بشری است مورد قبول خداوند متعال قرار گیرد.

پرسش های اصلی این نوشتار:

1) آیا رابطه ای بین تولد و مَبدا و مَصدر بودن خداوند وجود دارد؟

2)آیا بین مُبدئ ، مُبدع و مُنشئ بودن خداوند با ولادت و مَصدر بودن تنافی وجود دارد؟

3) آیا هر چیزی مَبدایی دارد و خداوند مَبدا و مَصدر جهان است؟.[2]

4) آیا خداوند با مخلوقات جهان سنخیت دارد؟[3]

5)آیا خداوند بسیط محض است و به خاطر سنخیت با اشیاء نمی تواند منشا صدور اشیاء متکثر یا دارای کثرت باشد ؟

6) نظر نقل معصوم در رابطه با مُبدئ و مصدر و مَبدا بودن خداوند و سایر پرسش ها چیست؟

روش تحقیق :

در این تحقیق با تحلیل مفاهیم مبدا، مبدئ ، مصدر، مبدع و ... و با استناد به عقل و نقل معصوم و همچنین استشهاد به قول اهل تحقیق سعی می شود به پرسش های فوق پاسخ داده شود.

اهمیت موضوع :

هر واژه ای بدون شک حامل معنایی است و همچنین هر معنایی بر مصداقی صدق می کند و ما با آن معنا مصداق را مورد شناسایی قرار می دهیم به ویژه مصادیقی که حسی نباشند همچون خداوند متعال  که او را با اوصاف و صفاتی می شناسیم و هر صفت و وصفی برای خداوند در برگیرنده معنایی است که ما را به سمت شناخت خداوند هدایت می کند شناختی که اساس دین است و دینی که اساس سعادت بشری است لذا ما برای رسیدن به سعادت نیازمند دین هستیم و برای رسیدن به دین درست و مستقیم نیاز به شناخت صحیح خداوند متعال داریم[4] لذا تحقیق در اوصافی که خداوند را وصف می کنند با رجوع به عقل و نقل بسیار مهم و ضروی می نماید. و این ضرورت و اهمیت دو چندان می شود اگر پی ببریم که هر لفظ و وصفی برای خداوند تا چه اندازه می تواند ما را از راه راست خداشناسی منحرف کند یا اینکه ما را به راه راست و صراط مستقیم شناخت خداوند هدایت کند.

پیشینه ی موضوع :

درباره ی مصدر و مبدا بودن همچنین تصور زایش و تولد برای خداوند اثباتا و نفیا بحث های فراوانی با گذشته بسیار دور صورت گرفته است در قران کریم به شدت انتساب زایش و زاییدن و خروج شیء از خداوند نفی شده است[5] و همچنین در این دو ثقل معصوم و گرانبها تاکید بر مبدئ و مبدع بودن خداوند شده است نه بر مبدا و مصدر بودن خداوند اما در اتجاه مقابل می بینیم از فلاسفه ی یونان و حتی قبل از آنها هندیان باستان تا کنون تکیه بر مبدا و مصدر بودن خداوند می شود ارسطو و افلوطین خداوند را را مصدر اشیا می دانند[6] ابن سینا این فیلسوف بزرگ و گرانقدر همه جا خداوند را به عنوان مبدا اشیاء و مصدر آنها وصف می کند.[7] این نکته را نیز باید یادآور شد که اعتقاد به ولادت برای خداوند مساله ای گسترش یافته نه تنها بین انسان هاست بلکه جنیان نیز چنین اعتقادی داشتند: قران کریم در سوره ی جن اینگونه عقاید آنها را بیان می کند:

 ((وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا (3) وَأَنَّهُ کَانَ یَقُولُ سَفِیهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا (4)))

که باکنار هم قرار دادن آیات زیر به نظر می رسد که نظریه پرداز و مروج چنین عقیده ای بین جن و انس ،  ابلیس بوده است:

 قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ بِهَذَا أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (68یونس)

یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلَالًا طَیِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (168) إِنَّمَا یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (169البقره)

مبادی تصوری تحقیق:

مفهوم م ولادت و زایش :

لفظ ولادت و تولد واژه ای عربیست که معادل فارسی آن زایش و زاییدن است اکنون ابتدا سعی می کنیم معنی این واژه و کاربرد آن را بررسی کنیم چون واضح و هویداست که تصدیق بلا تصور ممکن نیست.

 نگارنده ی این نوشتار پس از بررسی شواهد مختلف معتقد است آنچه مشترک در همه ولادت ها ست، خروج یک شیء یا از اشیایی از شی دیگر است. به عبارت دیگر هنگام یک تولد، شیئی، شیء دیگر را ترک می کند یا از آن خارج می شود. مثلا  از بارزترین مصادیق تولد، تولد انسان است هنگام تولد انسان چه اتفاقی می افتد؟ جواب بسیار بدیهی است هنگام تولد انسان یک شی (جنین یا نوزاد) یک شیء دیگر را ترک می کند یا از آن خارج می شود یا به تعبیر دیگر از آن صادر می شود برای تایید این فهم از تولد ما شواهدی قوی و محکم را ذکر می کنیم:

شاهد زیر روایتی است از امام صادق علیه السلام که در آن امام معنای تولد را تبین می کند و جالب آن است که امام تولد و ولادت را شامل هر بیرون آمدن و خروج شیء از شیء دیگر می داند لذا با تامل در روایت زیر دقت شود:

(( وهب بن وهب قرشی گوید که امام صادق علیه السلام بوسطه ی پدرش، امام باقر علیه السلام، و او از پدر خود، امام سجاد علیه السلام، نقل کرد که «مردمان بصره به امام حسین علیه السلام نامهای نوشتند و از معنای «صمد» پرسیدند. امام حسین علیه السلام در پاسخ آنها نوشت:«به نام خداوند مهرآیین و مهرآفرین، اما بعد، نادانسته در قرآن فرونروید و در آن مجادله نکنید و سخن مگویید که از جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میگفت: هر که نادانسته در مفاهیم و معانی قرآن سخن گوید، باید نشیمن گاه خویش را از آتش دوزخ تدارک ببیند. خدای سبحان، خود «صمد» را تفسیر کرده و گفته است: «الله احد، الله الصمد.» سپس آن را تفسیر نموده و گفته است: (لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد.)(لم یلد) یعنی نه چیز غلیظی، چون فرزند و دیگر چیزهای غلیظی که از آفریدگار بیرون میآید و نه چیز لطیفی چون نفس کشیدن، از او بیرون نمیآید، و پدیدههایی چون چرت زدن، خواب، خیال، هم و غم، شادی و خنده، گریه، بیم و امید، رغبت و نفرت، پیری و مرگ، گرسنگی و سیری بر او رخ نمیدهد. خدا فراتر از آن است که چیزی چه غلیظ و چه لطیف از او برآید یا زاده شود.(و لم یولد) یعنی از چیزی زاده نشده و از چیزی در نیامده است. نه آن سان که چیزهای غلیظ از عناصرشان درآیند، مانند خروج چیزی از چیزی، و حیوانات و نباتات از زمین، آبها از چشمهها و میوهها از درختان؛ و نه آن سان که چیزهای لطیف از مراکزشان درمیآیند، چنان که دید از دیده، شنوایی از گوش، بویایی از بینی، چشایی از دهان، سخن از زبان، شناخت و تشخیص از دل، و بوق و جرقه از آتش.بلکه او، خدای صمدی است که نه از چیزی و نه در چیزی است. او پدید آورنده و آفریننده و ایجاد کنندهی همه چیز، با توانایی خویش است. هر آن چه را که برای نیستی آفریده، با خواست خود، نابود میگرداند و هر آنچه را که برای ماندن آفریده، با دانش خود، نگه میدارد. چنان است، خدای بینیاز که نه زاده است و نه زاده شده است، دانای نهان و پیدا، بزرگ، و متعالی است و هرگز کسی همسان او نیست.))[8]

لذا مفسران شیعه نیز تولد را به معنای وسیع آن گرفته اند که شامل هر خروجی برای شیء از شیء می شود لذا در تفسیر معنی ولادت آورده اند:

((از بعضى روایات استفاده مى شود که تولد در آیه (لم یلد و لم یولد) معنى وسیعترى دارد، و هر گونه خروج اشیاء مادى و لطیف را از او، و یا خروج آن ذات مقدس از اشیاء مادى و لطیف دیگر را نفى مى کند. مانند خارج شدن موجوده زنده اى از موجود دیگر، و گیاه از زمین ، و آب از چشمه و میوه از درختان ، و خارج شدن اشیاء لطیف از منابعش ، مانند دیدن از چشم ، و شنیدن از گوش ، و استشمام از بینى ، و چـشیدن از دهان ، و سخن از زبان ، و معرفت و تشخیص ‍ از دل ، و جرقه آتش از سنگ .

مطابق این حدیث تولد معنى گسترده اى دارد که هر گونه خروج و نتیجه - گیرى چیزى از چـیزى را شامل مى شود))[9]

با دقت در آنچه گذشت متوجه دو اصل در مساله ی زایش و تولد می شویم :

الف: شیء تولد یافته قبل از تولد وجود و تحقق دارد و عدم محض نبوده است.

ب : شیء تولد یافته همیشه از جایی یا شیئی منصرف، خارج یا منتقل می شود.

 

نکته بسیار مهم: در تولد و زایش بین والد و متولد باید سنخیت وجود داشته باشد چون متولد نتیجه ی خروج از والد است  و همچنین متولد قبل از خروج جزئی از والد بوده است.

مَصدر :

مصدر شیء یا چیزی است که چیزی آن را ترک می کند یا از آن جدا و خارج می شود لذا در مصدر همیشه چیزی از چیز دیگر جدا می شود لذا اضافه بر مصدر یک صادر شده و یک مصدور خواهیم داشت. همچنین قبل از صدور شی صادر شده باید محقق و وجود داشته باشد و الا صدور عدم بی معنا خواهد بود لذا صادر شده همیشه مسبوق به یک غیر و شی وجودی خواهد بود که با آن غیر و شیء سنخیت خواهد داشت

برای تایید سخن فوق رجوع به قران شاهد خوبی خواهد بود به ویژه که چند بار واژه ی صدور و یصدر در قران ذکر شده است وقتی این لفظ را در قران پی می گیریم از ظاهر آیات بر می آید که صدور همیشه برای یک شیء موجود به کار برده می شود به عبارت دیگر می خواهیم این را بگوییم که شی ء صادر شده همیشه قبل از صدور تحقق و وجود دارد و بی معنی خواهد بود اگر بگوییم یک شیء که عدم محض است پس از ایجاد و ابداع شدن آن شیء صدور پیدا کرده است یا صادر شده است، ثانیا شیء صادر شده همیشه از جایی یا شیئی منصرف، منتقل، خارج و ترک کننده آن شیء خواهد بود. پس قدر متیقن در صدور دو چیز متحقق است:

الف: شیء صادر شده قبل از صدور وجود دارد و هیچ گاه عدم محض نبوده است.

ب : شیء صادر شده همیشه از جایی یا شیئی منصرف، خارج یا منتقل می شود.

لذا مفسران معنای صدور را در آیه ((یوم یصدر الناس اشتاتا)) را به معنای خروج یک شیء موجود از شیء و محلی گرفته اند لذا اینگونه تبین کرده اند :

((وحقیقة { یصدر الناس } الخروج من محل اجتماعهم ، یقال : صدر عن المکان ، إذا ترکه وخرج منه صُدوراً وصَدَراً بالتحریک . ومنه الصَدَر عن الماء بعد الورد))[10]

همچنین اضافه بر معنی خروج یک شی آن را در مقابل ورود قرار داده اند که این تقابل معنای صدور را بیشتر آشکار می کند :

((یصدر از ماده (صدر) (بر وزن صبر) به معنى خارج شدن شتران از آبگاه است که به صورت انبوه و هیجان زده بیرون مى آیند به عکس (ورود) که به معنى داخل شدن آنها در آبگاه است و در اینجا کنایه از خروج اقوام مختلف از قبرها و آمدنشان در محشر براى حسابرسى است. این احتمال نیز داده شده که منظور خروجشان از محشر، و حرکت به سوى جایگاهشان در بهشت و دوزخ است.))[11]

همچنین در معنای عبارت قرانی (( حتی یصدر الرعاه)) چنین ترجمه کرده اند که :

((و هنگامى که به (چاه ) آب مدین رسید، گروهى از مردم را در آنجا دید که چهارپایان خود را سیراب مى کنند، و در کنار آنها دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند (و به چـاه نزدیک نمیشوند، موسى ) به آنها گفت کار شما چیست ؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمیدهید؟) گفتند ما آنها را آب نمى دهیم تا چوپانها همگى خارج شوند، و پدر ما پیر مرد مسنى است.))[12]

نتیجه: خروج ، و ترک کردن چیزی چیز دیگر همان معنای صادر شدن و صدوراست.

حال که سخن به این جا رسید لازم می بینم نگاهی کوتاه به پیشینه ی اعتقاد به مصدر بودن خدا و استعمال این لفظ برای خداوند متعال بیندازیم از اولین کسانی که این الفظ را برای خداوند به کار برده است و او را مصدر اشیاء دانسته است افلاطون و ثامسطیوس و  به نقل از فارابی از زنون ، ارسطو می باشد که بعدا فلاسفه ی اسلامی از آن پیروی کردند بیان زنون اینگونه است که :

((سمعت معلمی ارسطاطالیس انه قال اذا صدر عن واحد حقیقی اثنان لا یخلو اما ان یکونا مختلفین فی الحقائق او متفقین فی جمیع الاشیاء فان کانا متفقین لم یکونا اثنین و ان کانا مختلفین لم تکن العله واحده))[13]

همچنین ابن رشد نقل می کند که همه ی فلاسفه اسلام به تبع افلاطون وثامسطیوس برا این رای بوده اند :

((بل الحق هو أن الواحد لا یصدر عنه إلا واحد فقط و الاثنینیة لا تصدر عنها إلا اثنینیة فما دونها. فأما أن تکون الاثنینیة صادرة و لا بد عن اثنینیة فلیس یلزم ذلک. هذا هو مذهب المحدثین من فلاسفة الإسلام کأبی نصر و غیره. و قد یظن أنه مذهب ثامسطیوس من القدماء و أفلاطون و هذا الذی ذکرته هو أوثق البیانات التی اعتمدوها فی هذا المذهب))[14]

ظاهرا قبل یونانی ها هندی های باستان نیز خداوند را منبع و مصدر همه چیز گرفته اند و می پنداشتند :

                           (( خداوند منبع همه ی آن چیزی است که هست منبع وجود و قدرتی جز خدا وجود ندارد))[15]

گاهی وقت ها به جای واژه ی صدور واژه هایی با همان معنا از قبیل ترشح، خروج ، فیضان و ... به کار گرفته می شود مثلا در میمر دهم کتاب اثولوجیا که منسوب به افلوطین یونانی متوفای 270 بعد از میلاد  است چند بار واژه ی ((انبجست منه)) به کار رفته است همان واژه ای که در قران برای خروج آب از چشمه به کار رفته است : ((فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْنًا))[16] که صاحب مفرادات در ارتباط با معنای آن می گوید انبجاس بیشتر برای خروج از یک شی تنگ به کار می رود[17] یعنی اصل معنای خروج و خارج شدن در انبجاس همانند واژه ی صدور وجود دارد حال عین عبارت را از کتاب اثولوجیا را نقل می کنیم:

((لیس هو فى شى‏ء من الأشیاء، و ذلک أن الأشیاء کلّها إنما انبجست منه و به ثباتها و قوامها و إلیه مرجعها. فإن قال قائل: کیف یمکن أن تکون الأشیاء فى الواحد المبسوط الذی لیس فیه ثنویّه  و لا کثرة بجهه من الجهات؟ قلنا: لأنه واحد محض مبسوط لیس فیه شى‏ء من الأشیاء. فلما کان واحدا محضا انبجست منه الأشیاء کلها، و ذلک أنه لمّا لم تکن له هویّه  انبجست منه الهویّه. و أقول، و أختصر القول: إنه لما لم یکن شى‏ء من الأشیاء، کانت الأشیاء کلها انبجست منه. غیر أنه و إن کانت الأشیاء کلّها إنما انبجست منه، فإن الهویه الأولى، أعنى به هویه العقل، هى التی انبجست منه أوّلا بغیر توسّط، ثم انبجست منه جمیع هویّات الأشیاء التی فى العالم الأعلى و العالم الأسفل بتوسّط هویه العقل و العالم العقلىّ))[18]

ابداع :

در منابع دینی ابداع به صورت‌های مختلف به عنوان صفت خداوند تبارک و تعالی آمده است. در قرآن فقط به صورت صیغه مشبهه (بدیع) آمده است، اما در روایات به صورت‌های مختلف؛ مانند صیغه مشبهه(بدیع)، اسم فاعل(مبدع)، فعل(ابدع)، (ابتدع) آمده است. ابداع به معنای اختراع بدون داشتن نمونه و الگو است.

در قرآن فقط به صورت صیغه مشبهه(بدیع) اینگونه آمده است: «بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ».[19]
 اما در روایات به صورت‌های مختلف آمده است. گاهی در هیئت صیغه مشبهه یعنی بدیع‌، مانند: «یَا بَدِی‏ءُ یَا بَدِیعُ‏ یَا قَوِیُّ یَا مَنِیعُ یَا عَلِیُّ یَا رَفِیع‏».[20] گاهی به صورت اسم فاعل(مبدع) آمده است؛ مانند:« مُبْدِعُ‏ الْأَشْیَاءِ وَ خَالِقُهَا وَ مُنْشِئُ الْأَشْیَاءِ بِقُدْرَتِه».‏[21] در برخی موارد نیز به صورت فعل(ابدع)، (ابتدع) آمده است؛ مانند: «صَوَّرَ مَا أَبْدَعَ‏ عَلَى غَیْرِ مِثَال.‏[22]ابْتَدَعَ‏ مَا خَلَقَ بِلَا مِثَالٍ سَبَق».[23]
اما ابداع در فرهنگ عربی به معنای اختراع بدون داشتن نمونه و الگو است.[24] علامه طباطبائی می‌گوید: کلمه بدیع صفت مشبهه از مصدر بداعت است، و بداعت هر چیز، به معناى بى‌مانندى آن است، البته مانندى که ذهن بدان آشنا باشد
.[25]
این معنا از روایات نیز به دست می‌آید؛ زیرا در روایات به دنبال ابدع یا ابتدع، ظاهراً به عنوان توضیح «بلا مثال» نیز آمده بود، در نتیجه معنا چنین می‌شود که خداوند پدید آورنده بدون نمونه و مثال است.

نکته اول : لذا در ابداع شیء پدید آمده همیشه مسبوق به عدم محض بوده است بر خلاف صدور و تولد

نکته بسیار مهم: در صدور ضرورتا بین علت و معلول باید سنخیت باشد چون فاقد الشی لم یکن معطی الشی به عبارتی دیگر علت چیزی که ندارد را نمی تواند صادر کند لذا گفته اند الواحد البسیط لا یصدر منه الا الواحد البسیط اما در ابداع چون علت شی را صادر نمی کند بلکه آن را با جعل بسیط و بدون سابقه و مثال پدید می آورد نمی توان قائل به سنخیت بین علت و معلول شد.

همچنین از سخنان فلاسفه نخستین یونان همچون طالس ملطی و ...  چنین استنباط می شود که آنها قائل به ابداع و ایجاد بدون سابقه نبودند لذا همیشه در پی منشا اشیاء و ماده الموادی برای هر چیزی بودند گویا نمی توانستند درک کنند که خداوند می تواند چیزی را بدون سابقه و ماده اولیه بیافریند. شاید هم دلیل آن این بود که می دیدند هر چیزی که در طبیعت به وجود می آید مسبوق به ماده ای دیگر است مثلا مرغ مسبوق به تخم مرغ است ، درخت مسبوق به هسته و ... لذا از این مشاهدات جزئی کلیتی ساختند که هر پدیده ای باید مسبوق به ماده ای باشد. و هر چیزی مصدر و مبدایی دارد که از آن شروع یا خارج شده است. البته تفصیل این سخن را باید در جای خود جستجو کرد.[26]

مَبدا و مُبدئ :

مَبدا شی آن چیزی است که شی از آن ترکیب و تالیف می شود برای مثال حروف مَبدا و آغاز کلام است ، چوب مَبدا در و پنجره است ، هسته ی خرما مَبدا نخل است، تخم مرغ مَبدا مرغ است.

اما مُبدئ شی آغاز شی نیست چیزی نیست که شی از آن تالیف و ترکیب شود بلکه مُبدئ شی پدید اورنده ی شی است مُبدئ شی چیزی است که باعث تالیف و ترکیب شی می شود، آن چیزی است که با ایجاد و احداث شی برای شی آغاز و مَبدایت را ایجاد می کند

همین معنا در کتاب مفردات راغب اصفهانی و ...[27] آمده است:

((ومَبدأ الشیء: هو الذی منه یترکب، أو منه یکون، فالحروف مَبدأ الکلام، والخشب مبدأ الباب والسریر، والنواة مَبدأ النخل، یقال للسید الذی یبدأ به إذا عد السادات: بدء.

والله هو المُبدئ المُعید  أی: هو السبب فی المبدأ والنهایة، ویقال: رجع عودة على بدئه، وفعل ذلک عائدا وبادئا، ومعیدا ومبدئا، وأبدأت من أرض کذا، أی: ابتدأت منها بالخروج))[28]

نکته اول : مبدئ چیزی را که پدید می آورد همیشه مسبوق به عدم محض است و چیزی را از خود به هر نحوی که باشد خارج نمی کند. اصلا اگر قرار باشد چیزی را از خود خارج کند دیگر مبدئ آن شیء نخواهد بود بلکه باید آن را زاینده ی آن شی نامید

نکته بسیار مهم:

بین مَبدا شی و شی که در خارج ((مابازاء)) دارند همیشه باید سنخیت[29] برقرار باشد چون مَبدا شی و شی باهم اتحاد دارند و همچنین مَبدا شی ماده ی شی را تشکیل می دهد و عقلا محال است که فاقد الشی بتواند آن شی مفقود را عطا کند.

اما این سنخیت بین مُبدی شی و شی ضرورتا وجود ندارد چون مُبدی ، شی را پدید می آورد نه آنکه خود او مَبدایی برای آن شی باشد. و همچنین در مبدئ بودن معنای خروج یک شیء یا اشیائی از علت و فاعل را نمی یابیم بلکه تنها معنایی که یافت می شود معنای ایجاد شدن و وجود پیدا کردن است دقت در این نکته برای فهم این نوشتار بسیار مهم است.

نتیجه گیری از آنچه گذشت :

اکنون در صورتی که در موارد گفته شده دقت کرده باشیم می توانیم پاسخ پرسش های زیر را به سادگی مورد ارزیابی و داوری قرار دهیم این پرسش ها عبارت هستند از :

1) آیا رابطه ای بین تولد و مَبدا و مَصدر بودن خداوند وجود دارد؟

2)آیا بین مُبدئ ، مُبدع و مُنشئ بودن خداوند با ولادت و مَصدر بودن تنافی وجود دارد؟

3) آیا هر چیزی مَبدایی دارد و خداوند مَبدا و مَصدر جهان است؟.[30]

4) آیا خداوند با مخلوقات جهان سنخیت دارد. [31]

5)آیا خداوند بسیط محض است و به خاطر سنخیت با اشیاء نمی تواند منشا صدور اشیاء متکثر یا دارای کثرت باشد ؟

6) نظر نقل معصوم در رابطه با مُبدئ و مَبدا بودن خداوند و سایر پرسش ها چیست؟

اما به نظر می رسد در قضایای فوق باید تاملی بیشتر کرد:

1 ) اگر قایل باشیم خداوند مصدر اشیاء است و اشیاء از او صادر شده باشند لازمه این سخن این است که برای خداوند متعال ولادت قایل شویم . چون حسب بدیهی ترین ، ساده ترین و واضحترین قیاسات منطقی که ضرب اول از شکل اول قیاسات است

اگر الف ب   باشد

و ب   ج       باشد

الف    ج   است نتیجه ی قطعی و ضروری آن خواهد بود.

لذا اگر ولادت همان خروج شی از شی باشد

و خروج شیء از شیء   همان صدور باشد

قطعا  ولادت همان معنای صدور است

لذا اگر ما خداوند را مبدا و مصدر اشیا دانستیم لازمه آن چیزی جز پذیرش ولادت و تولد برای خداوند متعال نیست بلکه معنای صدور چیزی جزء تولد نیست.

به ویژه که هم در ولادت و هم در صدور دو رکن گفته شده وجود دارند و آن دو رکن این هستند :

الف) شیء صادر شده یا متولد هر دو قبل از تولد و صدور وجود دارند.

ب) هر دو شی را ترک و از آن خارج می شوند.

لذا با قطع و یقین باید گفت صدور جز تعبیری دیگر از ولادت نخواهد بود حتی اگر گوینده ی آن متوجه این تلازم یا وحدت نخواهد شد.

2) خداوند اگر مبدئ، و منشء اشیاء تصور کنیم و مبدا و مصدر بودن را از آن نفی کنیم دیگر نمی توانیم قائل به ولادت و زایش برا خداوند شویم چون گفتیم در ابداع،انشاء و مبدئ بودن تنها مفهوم ایجاد کردن بدون سابقه و مثال وجود دارد و هیچ جایی برای خروج شی از شی وجود ندارد بلکه خداوند به عنوان مبدئ تنها اشیاء را ایجاد می کند بدون اینکه چیزی از او خارج شود ، بدون اینکه چیزی وجودش را ترک کند یا از وجودش و ذاتش منصرف شود تنها چیزی که وجود دارد ایجاد اشیاء است.

 لذا بعدا بحث خواهیم کرد که چرا این همه نصوص دینی اصرار بر منشئ و مبدئ بودن خداوند دارند و خداوند را مصدر و مبدا اشیا معرفی نکرده اند چون اگر کسی معنای درست مبدع و مبدئ بودن را تصور کرد نمی تواند قائل به ولادت برای خداوند باشد و و بالبداهه خواهد گفت خداوند آن کسی است که ((لم یلد و لم یولد)).

نمی تواند قائل به پسر بودن عزیر یا عیسی علیهما السلام برای خداوند باشد بلکه بالبداهه این امور را از خداوند نفی خواهد کرد.[32]

به عبارتی دیگر در مبدئ بودن خداوند شیء پدید آمده قبل از پدید آمدن هیچ گونه وجودی ندارد بلکه عدم محض است و اگر فرضا آن شیء پدید آمده قبل از وجود به هر نحوی[33] در وجود و ذات خداوند تحقق داشته باشد خداوند مبدئ و پدید آورنده ی آن نخواهد بود بلکه با این فرض خداوند صادر کننده ی (مصدر) آن خواهد بود. لذا به روشنی می توان دریافت چه فاصله ی فراوانی بین مصدر بودن خداوند و مبدئ بودن خداوند وجود دارد.

3) همچنین پاسخ این پرسش که آیا هر چیزی مبدایی دارد و خداوند مبدا و مصدر جهان است؟ روشن خواهد شد که تنها در امور مادی هر چیزی مبدا، و مصدری دارد. اما برخی از امور از جمله اصل جهان مبدا و مصدر ندارند بلکه تنها مبدئ و مبدع دارند اشیاء از خداوند پدید نیامده اند بلکه به وسیله ی خداوند انشاء و ایجاد شدند و خلاصه آنکه هیچ چیزی از خداوند خارج و زایش پیدا نکرده است بلکه خداوند تنها موجد اشیاء است.

این تفکر که هر چیزی مصدر و مبدا یی دارد نتیجه ساده انگاری و غلبه وهم و حس بر عقل است حس چون هر چیزی را مشاهده می کند آن را دارای مبدا می داند دچار این توهم می شود که هر چیزی باید مبدایی و مصدری داشته باشد اما آن کس که به وسیله ی انبیاء و روایات دقیق اهل بیت روشن شده باشد به سادگی از این توهم عبور می کند و از مصدرها به منشئ و مبدع اشیاء می رسد بدون اینکه او را مبدا آنها بداند.

4) وقتی روشن شد که خداوند مبداء ، منشاء و مصدر اشیاء نیست بلکه مبدئ ، منشئ و مبدع آنهاست و تنها بین مبدا شیء با شیء سنخیت وجود دارد خدایی که اشیاء از او زاییده نشده است و صدور پیدا نکرده است بلکه تنها پدیدآورنده  و مُبدئ آنهاست هیچ سنخیتی با اشیاء به معنایی که گذشت ندارد و نخواهد داشت.

5) گفته اند خداوند چون واحد بسیط است و با مخلوقات خویش سنخیت دارد نمی تواند چیزی را صادر کند الا آن که آن چیز هم بسیط باشد لذا دو شیء را باهم یا یک شیء دارای کثرت، نمی تواند بدون واسطه از خداوند صدور پیدا کند بلکه برای خلق اینگونه اشیاء ابتدا باید موجود بسیطی به نام صادر اول، عقل اول و شبیه آن صادر شود و به واسطه ی آن موجود وجودات متکثر صادر می شوند سپس معتقد به قاعده ای به نام ((الواحد لا یصدر منه الا الواحد))[34] شده اند که همان طور که تبین شد، ریشه در تفکرات افلوطین، یونانیان قبل از میلاد و حتی قبل از آن  دارد، به عنوان مثال اگر خداوند بخواهد یک سنگ را بیافریند چون این سنگ داری کثرت است نمی تواند بدون واسطه از خداوند صادر شود بلکه خداوند برای آفرینش آن ابتدا باید عقل اول را بیافریند سپس این عقل یا عقول دیگر سنگ را می آفرینند.

در این رابطه بیان ابن سینا درکتاب  اشارات بدین نحو است:

 ((الأول لیس فیه حیثیتان لوحدانیته. فیلزم کما علمت أن لا یکون مبدأ الا لواحد بسیط. اللهم إلا بالتوسیط))[35]

((مبدا اول به خاطر وحدتش دو حیثیت ندارد لذا لازم می آید مبدا چیزی نباشد الا اینکه آن چیز بسیط باشد یا آنکه اگر آن چیز بسیط نبود خداوند با واسطه مبدا آن می شود))

  جدای از درستی و نادرستی این قاعده باید گفت خداوند متعال وقتی می تواند به عنوان مصداقی برای این قاعده باشد که صادر کننده ، زاینده ، منشاء و مبدا اشیاء باشد اما اگر خداوند مبدع، مبدئ و منشئ اشیاء فرض شود دیگر اولا سنخیتی با اشیاء نخواهد داشت ثانیا هیچ ضرورتی برای محال بودن خلق بیش از یک مخلوق نخواهد بود خداوند مبدئ الاشیاء همانطور که می تواند یک مخلوق بسیط را پدید آورد می تواند بی نهایت مخلوق را بدون واسطه خلق کند.

6) خداوند مبدا، مصدر و منشا جهان نیست و جهان زاییده ی او نیست بلکه خداوند مبدئ و مبدع و منشی جهان و اشیاست و بر این حقیقت تاکید فراوانی در نصوص روایی و نقل معصوم شده است برای نمونه در دعای جوشن کبیر اینکونه خداوند وصف شده است:

((یا مبدئ کل شی و معیده یا منشئ کل شی و مقدره))[36]

((ای ابداء کننده هر چیز ای بازکرداننده ی آن ، ای ایجاد کننده ی هر چیز و مقدرات آن))

((یا من جعل الظلمات و الانوار ... یا مقدر الخیر و الشر ، یا من خلق الموت و الحیاه))

((ای کس که تاریکی ها و نورها را مقرر کردی... ای کسی که خیر و شر را مقدر کردی ای کسی که مرگ و زندگی را خلق فرمودی))

در روایت فوق خداوند مبدئ و منشئ، جاعل و مقدر همه چیز در نظر گرفته شده است و نه مبدا و مصدر آنها.

همچنین خداوند متعال در قران کریم اینگونه خود را وصف کرده است:

((إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَیُعِیدُ))[37]

در روایات اهل بیت نیز داریم:

 ((کیف ینشئ الاشیا من لا یمتنع من الانشاء))[38]

((چگونه انشاء می کند اشیاء را آنکس که انشاء شدن برایش ممتنع نباشد))

امام علی علیه السلام در خطبه ی اول نهج البلاغه می فرماید:

انشا الاشیاء انشاء و ابتداها ابتداء[39]

حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبه ای که در مسجد ایراد کردند فرمودند:

ابتدع الاشیاء لا من شی کان قبلها[40]

و همچنین امام صادق در حدیثی بیان فرمودند:

ابتدا ما ابتدع و انشا ما خلق علی غیر مثال کان سبق لشی مما خلق[41]

همانطور که در روایات فوق کاملا روشن است خداوند با صفت مبدئ ، ابداع کننده و منشئ وصف شده است و نه با صفاتی همچون مبدا اول، مصدر و منشاء جهان

حال به ذکر چند روایت در نفی سنخیت بین خالق و مخلوق بدون شرح آنها بسنده می کنیم و خواننده محترم را به دقت در آنها فرا می خوانیم:

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

(( لا یلیق بالذی هو خالق کل شی الا ان یکون مبائنا لکل شی متعالیا عن کل شیء سبحانه و تعالی))[42]

((خالق همه چیز را نمی سزد مگر اینکه مخالف همه چیز باشد و متعالی از هرچیز و اوست منزه و بلند مرتبه))

همچنین امام رضا علیه السلام می فرمایند:

((کل ما فی الخلق لا یوجد فی خالقه و کل ما فیه یمتنع فی صانعه))[43]

آنچه در پدیده ها باشد در آفریدگار وجود ندارد ، و هر چه در مورد خلق ممکن باشد در صانع و آفریده اش ممتنع و محال است.

چرا با وجود اینکه قران و روایات که دو ثقل اکبر هستند اصرار بر مُبدئت و مُبدعیت خداوند دارند  ما باید از الفاظ و معانی چون (( المبدا الاول)) و ((الصادر الاول)) را  را به کار ببریم. شاید ندانم ولی سوالی ذاتا خود را مطرح می کند و آن سوال این است اگر به جای صادر و صدور واژه ی مبدئ و مبدع و منشئ[44] را به کار گیریم آیا می توان به سنخیت بین مُبدئ اشیاء و اشیاء قائل شد آیا می توان تصویری ضروری برای خداوند بدین نحو بیان کرد که ((الواحد لا یبدئ الا واحدا)) یا اینکه این قاعده تنها در صورتی برای خداوند صدق می کند که به جای واژه ی یُبدئ ، یُنشئ یا یُبدع واژه ی یصدر را بنشانیم و بگوییم ((الواحد لا یصدر منه الا الواحد))؟

آیا می توان قاعده ی الواحد را اساس توحید و عقلانیت دانست[45] و سلسله طولی از موجودات هم سنخ با خداوند را اثبات کرد؟ یا باید به تباین ذاتی بین این دو معتقد شد؟ آیا قاعده  امکان اشرف توهمی بیش نخواهد بود؟ آیا از آنجا که خداوند مبدا و مصدر نیست بلکه مبدئ و مبدع هست می توان برای خداوند و موجودات سیر نزولی و صعودی در نظر گرفت و آن را قوس نزول یا صعود نامید؟ یا اینکه تنها با فرض مصدر و مبدا بودن خداوند است که می توان به این مساله معتقد شد؟

از آنجایی که اهتمام نگارنده در این نوشته پاسخ به پرسش های ششگانه ی مطرح شده بود پاسخ این دست سوالات و مانند آن را به خواننده ی گرامی واگذار می کنم چون هر کدام از آنها مقاله ای جدا خواهند خواست. شاید در آینده چنین توفیقی حاصل آید.

تاریخ: 27/2/97

دشت آزادگان

منابع :

1- سید رضی، نهج البلاغه،موسسه النشر الاسلامی

2- صدوق، معانی الاخبار،انتشارات ارمغان طوبی ص 58.

3- الطوسی،نصیر الدین، شرح الاشارات و التنبیهات،الناشر موسسه بوستان کتاب.

4- ابن رشد، رساله مابعد الطبیعه، دار الفکر.

5- الصدوق ، التوحید، انتشارات دار و مکتبه الهلال، الطبعه الاولی.

6- مکارم شیرازی، تفسیرنمونه، مکتبه الشامله، ج27.

7- ابن عاشور، محمد الطاهر، التحلیل و التنویر، مکتبه الشامله.

8- ابراهیمی دینانی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی ، ج1، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

9- کاکایی ، قاسم ، وحدت وجو به روایت ابن عربی و مایستراکهارت، انتشارات هرمس.

10- مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج، 49، ص 83، دار إحیاء التراث العربی.

11- الخوری الشرتونی، سعید، اقرب الموارد

12- طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه، موسوى همدانى، سید محمد باقر، دفتر انتشارات اسلامى.

13- کاپلستون،فردریک چارلز،تاریخ فلسفه، ج1 ، انتشارات شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

14- الغزالی، محمد، المقصد الأسنى فی شرح أسماء الله الحسنى، مکتبه الشامله.

15- الراغب الاصفانی، مفردات الفاظ القران ، انتشارات الامیره.

16- جوادی آملی، عبدالله، علی بن موسی الرضا.علیه السلام و الفلسفه الالهیه ، انتشارات اسرا.

17- میرداماد، محمدباقر، القباسات، انتشارات دانشگاه تهران.

18- ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، نشر البلاغه.

19- قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، انتشارات ارم.

20- صدوق،عیون اخبار الرضا، انتشارات ذوی القربی.

21- آشتیانی آقا میرزا مهدی، اساس التوحید، انتشارات هرمس.

22- پلوتینوس، افلوطین، اثولوجیا، انتشارات بیدار.

 

Abstract

 

            in this article after discussing a brief review of concepts like beginning , the source, the beginner, the inventor and the originator  of the universe i.e Allah, it was endeavored to clarify them through conceptual and literal analysis and also by citing verses of Quran and Hadiths ( precise sayings uttered by the prophet or Imam) and opinions of researchers in this area, in order for us to see the vicinity and equivalence of the offered explanations especially the yielding and birth with being the source and being the begin. Afterward it was tried to magnify that the lack of sufficient accurateness in these meanings might impede and deviate us from the righteous knowledge of Allah that is the foundation of the piety and the teachings of the prophets, spiritual teachers, philosophers and orators alike. In contrary forming an accurate image and correct analysis of these concepts and attending to Hadiths of Ahlol-Bait can assist us in knowing about Allah.

 

Keywords: Birth, Allah, the begin, the source, inventor , creator, origin, originator    



[1] - ((یا مبدئ کل شی و معیده یا منشئ کل شی و مقدره))

[2] - الطوسی،نصیر الدین، شرح الاشارات و التنبیهات،الناشر موسسه بوستان کتاب، ج3، ص709.

[3] - البته سنخیت در اینجا نه به معنای مجازی سنخیت به این معنا که مخلوق آیه ، دال و نمایانگر قدرت و عظمت خالق خویش است بلکه به این معنا است که مخلوق یا به تعبیر فلسفه معلول حصه ای از علت است که به نحوی از انحا با علت خویش ربط و اتحاد دارد.

[4] - در روایات توحید و شناخ ت خداوند اساس دین شمرده شده است امام صادق علیه السلام می فرمایند : (( ان اساس الدین التوحید)) صدوق، معانی الاخبار،انتشارات ارمغان طوبی ص 58.

و امام علی علیه السلام نیز فرمود: ((اول الدین معرفته)) آغازدین شناخت خداوند است. سید رضی، نهج البلاغه،موسسه النشر الاسلامی، خ1.

[5] - قران اهمیت خاصی برای قول به ولادت الله قائل شده است و با لحن شدیدی قائلان را مورد سرزنش قرار می دهد که باید در جستجوی فلسفه و چرایی این اهمیت و این همه سرزنش شد تا آنجایی که فرمود وظیفه ی پیامبر(ص) پس از بشارت مومنان انذار کسانی است که قائل به ولادت برای خداوند هستند: ((وَیُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا (4) مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآَبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلَّا کَذِبًا (5))) سوره ی کهف.

[6] - ابن رشد، رساله مابعد الطبیعه، دار الفکر، ص 164.

[7] - الطوسی،نصیر الدین، شرح الاشارات و التنبیهات،الناشر موسسه بوستان کتاب، ج3، ص709.

[8] - الصدوق ، التوحید، انتشارات دار و مکتبه الهلال، الطبعه الاولی، ص101. اصل روایت را جهت استفاده ی بیشتر اهل تحقیق در پایین ذکر می کنیم: ((عن وهب بن وهب القرشی، قال: حدثنی الصادق جعفربن محمد، عن ابیه الباقر، عن ابیه علیهم السلام ان اهل البصره کتبوا إلی الحسین بن علی علیه السلام یسالونه عن الصمد، فکتب إلیهم:بسم الله الرحمن الرحیم، اما بعد فلاتخوضوا فی القرآن و لاتجادلوا فیه و لاتتکلموا فیه بغیر علم، فقد سمعت جدی رسولالله صلی الله علیه و آله یقول: من قال فی القرآن بغیر علم فلیتبوء مقعده من النار. و ان الله سبحانه قد فسر الصمد. فقال «الله احد، الله الصمد.» ثم فسره فقال: «لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد».«لم یلد» لم یخرج منه شیء کثیف کالولد و سائر الاشیاء الکثیفه التی تخرج من المخلوقین، و لا شیء لطیف کالنفس، و لا یتشعب منه البدوات کالسنه و النوم و الخطره و الهم و الحزن و البهجه و الضحک و البکاء و الخوف و الرجاء و الرغبه و السامه و الجوع و الشبع، تعالی ان یخرج مه شیء و ان یتولد منه شیء کثیف او لطیف.«و لم یولد» لم یتولد من شیء و لم یخرج من شیء کما یخرج الاشیاء الکثیفه من عناصرها کالشیء من الشیء و الدابه و النباتات من الارض و الماء من الینابیع و الثمار من الاشجار، و لا کما یخرج الاشیاء اللطیفه من مراکزها کالبصر من العین والسمع من الاذن و الشم من الانف و الذوق من الفم و الکلام من اللسان و المعرفه و التمیز من القلب و کالنار من الحجر.لا بل هو الله الصمد الذی لا من شیء و لا فی شیء، مبدع الاشیاه و خالقها و منشی الاشیاء بقدرته، یتلاشی ما خلق للفناء بمشیته و یبقی ما خلق للبقاء بعلمه فذلکم الله الصمد، الذی لم یلد و لم یولد، عالم الغیب و الشهاده، الکبیر المتعال، و لم یکن له کفوا احد.))

[9] - مکارم شیرازی، تفسیرنمونه، مکتبه الشامله، ج27، ذیل آیه لم یلد و لم یولد.

[10] - ابن عاشور، محمد الطاهر، التحلیل و التنویر، مکتبه الشامله، ذیل سوره زلزال.

[11] - مکارم شیرازی، تفسیرنمونه، مکتبه الشامله، ج27، ذیل آیه 6 سوره ی زلزال.

[12] - مکارم شیرازی، تفسیرنمونه، مکتبه الشامله، ج27، ذیل آیه 23 سوره ی قصص.

[13] - نقل از: ابراهیمی دینانی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی ، ج1، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ص 452.

[14] - ابن رشد، رساله مابعد الطبیعه، دار الفکر، ص 164.

[15] - کاکایی ، قاسم ، وحدت وجو به روایت ابن عربی و مایستراکهارت، انتشارات هرمس، ص122.

[16] - الاعراف160.

[17] - الراغب الاصفانی، مفردات الفاظ القران ، انتشارات الامیره، ص57.

[18] - پلوتینوس، افلوطین، اثولوجیا، انتشارات بیدار، ص 135.

[19] - بقره 117.

[20] - مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج، 49، ص 83، دار إحیاء التراث العربی.

[21] - همان، ج 3، ص 224.

[22] - همان، ج 37، ص 205.

[23] - همان، ج 4، ص 270.

[24] -الخوری الشرتونی، سعید، اقرب الموارد، واژه «بدع».

[25] - طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه، موسوى همدانى، سید محمد باقر، ج 1، ص 395، دفتر انتشارات اسلامى.

[26] - رجوع شود به: کاپلستون،فردریک چارلز،تاریخ فلسفه، ج1 ، انتشارات شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، فصل 3.

[27] - الغزالی، محمد، المقصد الأسنى فی شرح أسماء الله الحسنى، مکتبه الشامله، ص 101.

[28] الراغب الاصفانی، مفردات الفاظ القران ، انتشارات الامیره، ص 59.همچنین رجوع شود به : ابن رشد، رساله مابعد الطبیعه، دار الفکر، ص 57.

[29] - مقصود از سنخیت این است که معلول حصه ای از علت باشد و هر چه در معلول باشد در علت به نحو کامل تر موجود باشد لذا گفته اند کل ماعداه فیضه فلا یکون امرا مبائنا عنه (جوادی آملی، عبدالله، علی بن موسی الرضا.علیه السلام و الفلسفه الالهیه ، انتشارات اسرا ص39)اما سنخیت به این معنا که ما از عظمت  و نظم زیبای معلول به عظمت و علم علت و پدید آورنده پی ببریم می توان وجهی برای ضروت آن بیان کرد اما در این مقاله مقصود ما از سنخیت معنای اول می باشد.

[30] - الطوسی،نصیر الدین، شرح الاشارات و التنبیهات،الناشر موسسه بوستان کتاب، ج3، ص709.

[31] - البته سنخیت در اینجا نه به معنای مجازی سنخیت به این معنا که مخلوق آیه ، دال و نمایانگر قدرت و عظمت خالق خویش است بلکه به این معنا که مخلوق یا به تعبیر فلسفه معلول حصه ای از علت است که به نحوی از انحا با علت خویش ربط و اتحاد دارد.

[32] - اضافه بر بداهت مطالب فوق، جالب آن است اگر بدانیم برخی متفکران مسیحی که قبل از فلاسفه ی مسلمان معتقد به صدور بوده اند، هیچ گاه در مساله ابن الله بودن حضرت عیسی تولد را به معنای زاد و ولد متعارف انسانی نگرفته اند بلکه واژه ی تولد را هم ردیف و هم معنی با واژه ی صدور به کار می برند که خود شاهدیست محکم جهت تایید این مطلب که واژه ی صدور چیزی جزء تعبیری دیگر از واژه ی تولد نیست برای نمونه قسمتی از سخنرانی کشیش گریگوری نرسیسان (کشیش ارامنه ی تهران) را ذکر می کنم : ((لامبرونی می افزاید هنگامی که سخن از نخست زاده ی خداوند به میان می آید، فکر نکن که این امری مادیست و بدان که ذهن ما، در مورد هم ماهیت بودن روح القدس با کلمه و خدای پدر قضاوت می کند که از خداوند و با خداوند می باشد. اما کلمه را به آن علت که از همان طبیعت پدر است فرزند خدا می نامند. اما تولد کلمه و یا صادر شدن روح القدس از خدا امری برای ذهن و درک ماست.

همان طور که یوحنای رسول می گوید که کلمه نزد خدا بود، به همان ترتیب نیز می گوید که روح القدس از پدر صادر می شود. زیرا صدور همان تولد است و تولد همان صدور است. همانطور که یوحنای رسول کلمه متجسد را نخست زاده می خواند و می گوید از آغوش پدر برخاسته است، سلیمان نبی نیز در این جا در مورد روح القدس می گوید که از خدای پدر برمی خیزد.)) همایش مفهوم حکمت در ادیان توحیدی 29/8/96 نوشته شده در تاریخ 11:21 04/09/1396 در حوزه های تک صفحه ای.

[33] - ((به هر نحوی)) اشاره به این مطلب دارد که شاید کسی ادعا کند که ما دو نحو نزول و صدور داریم، صدور به نحو تجافی و صدور به نحو تجلی، در تجافی اگر چیزی تجافی کرد اگر پایین بود دیگر بالا نیست و اگر بالا هست دیگر پایین نیست، اما در تجلی، شیء در عین بالا بودن، پایین هست و در عین پایین بودن، بالا هست. هر چند این سخن غیر معقول است چون اگر قرار باشد شیء واحد در عین بالا بودن پایین باشد و از آنجایی که پایین آمده غیر از بالا باشد، لازمه ی آن این است شیء واحد دو شیء باشد و خلاف فرض واحد بودن شیء خواهد بود و اگر پس از صدور همان شیء قبلی بوده است اصلا صدوری صورت نگرفته است. در ثانی با فرض معقول آن همان طور که براساس تحلیل های گذشته استنادا به روایات تبین شد هر گونه خروج، انصراف، انتقال شیء مسبوق به وجود ، همان تولد و صدور خواهد بود.

تامل در حدیث زیر می تواند ما را در فهم مطلب یاری دهد: وفی کتاب الصفوانی أنه قال الرضا (علیه السلام) لابن قرة النصرانی: ما تقول فی المسیح ؟ قال: یا سیدی إنه من الله، فقال: وما ترید بقولک: (من) و (من) على أربعة أوجه لاخامس لها، أترید بقولک: (من) کالبعض من الکل فیکون مبعضا، أو کالخل من الخمر فیکون على سبیل الاستحالة، أو کالولد من الوالد فیکون على سبیل المناکحة، أوکالصنعة من الصانع فیکون على سبیل المخلوق من الخالق، أو عندک وجه آخر فتعرفناه ؟(بحار الانوار ج10ص 439)

[34] - عبارت میرداماد در کتاب قبسات اینگونه است : ((من امّهات الاصول العقلیّة، انّ الواحد بما هو واحد لا یصدر عنه، من تلک الحیثیّة الواحدة، الّا واحد، اذ لیس فى طباع الکثرة بما هى کثرة، ان تصدر عن علّة واحدة من حیثیّة واحدة. فلعلّ هذا الاصل، بما تلوناه علیک فى الضابط، من فطریّات العقل الصری)) میرداماد، محمدباقر، القباسات، انتشارات دانشگاه تهران، ص 352.

[35] - ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، نشر البلاغه، ص 309.

[36] - قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، انتشارات ارم، ص205.

[37] - سوره البروج 13

[38] - صدوق،عیون اخبار الرضا، انتشارات ذوی القربی

[39] - سید رضی، نهج البلاغه، انتشارات ذوی القربی.

[40] - بحار الانوار ج 29

[41] - مصدر سابق ج 4 ص 287.

[42]-  بحار الانوار ج3، ص128

[43]- الصدوق ، التوحید، انتشارات دار و مکتبه الهلال، الطبعه الاولی ، ص40.

[44]- معنی انشاء خداوند و تفاوت آن با صدور را در این حدیث از امام علی علیه السلام بیشتر می توانیم ببینیم آن هنگام که فرمودند : (( یقول لمن اراد کونه  : کن فیکون. لا بصوت یقرع و لا بنداء یسمع. و انما کلامه سبحانه فعل منه اَنشاَه و مثله ، لم یکن من قبل ذلک کائنا، و لو کان قدیما لکان الها ثانیا))

(( به هر چه اراده کند می گوید: باش و او هستی می یابد، اما این گفتن او نه با صدایی است که پرده ی گوش را بکوبد و نه با آوازی که شنیده شود، بلکه گفتار خدای سبحان فعل اوست که آن را ایجاد کرده و تجسم می بخشد و پیش تر وجود نداشته است،( بر خلاف صدور و تولد که صادر شده و متولد همیشه قبل از صادر شدن و تواد یافتن به نحوی وجود دارند) زیرا اگر فعل او قدیم و ازلی می بود آن خدای دومین بود.)) نهج البلاغه خطبه 186.

[45] - رجوع شود به : آشتیانی آقا میرزا مهدی، اساس التوحید، انتشارات هرمس.


هادی عبیداوی

دانشجوی دکتری رشته فلسفه دانشگاه شیراز